[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مىشماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مىافکنید و در آخرتتان بدبخت مىگردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
نمی نویسم چون می دانم هیچگاه نوشته ام را نمی خوانی
حرف نمی زنم چون می دانم هیچ گاه حرفم را نمی فهمی
نگاهت نمی کنم چون تو اصلا نگاهم را نمی بینی
صدایت نمی زنم زیرا اشک های من برای تو بی فایده است
فقط می خندم چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام ...
ورود به بخش مدیریت
با سرعتی بینظیر و باورنکردنی متن یادداشتها و پیامها را بکاوید!