• وبلاگ : سكوت
  • يادداشت : عشق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 59 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ...کاش آسمان حرف کوير را ميفهميد و اشک خود را نثار گونه هاي خشک او ميکرد !...کاش واژه حقيقت آنقدر با لبها صميمي بود که براي بيان کردنش به شهامت نيازي نبود !...کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پايين آمدن دستها مستجاب ميشد !...کاش شمع حقيقت محبت را در تقلاي بال پرسوز پروانه ميديد و او را باور ميکرد !...کاش مهتاب با کوچه هاي تاريک شب آشنا تر بود !...کاش بهار آنقدر مهربان بود که داغ را بدست خزان نميسپرد !...کاش فرياد آنقدر بي صدا بود که حرمت سکوت را نمي شکست !...کاش در قاموس غصه ها شکوه لبخند در معني داغ اشک گم نمي شد !...و بالاخره .....کاش مرگ...معني عاطفه را ميفهميد !...وعاطفه معني عشق