نپرس از من، نپرس هر بارهنوزم عاشقم اي يارهنوزم شکل فرهادم
رفيق کوهم و تيشه هنوزم توي باغ عشقپر از برگم پر از ريشهبيابان در بيابان راچو مجنون همره بادمبراي ديدن آن يارهنوز از پا نيفتادمهنوز تنها و بي خويشمهمان درويش درويشمهمه خويشم شده اين عشقکه با آن از همه پيشمنپرس از من، نپرس هر بارهنوزم عاشقم اي يارولي اي دوست، اي غايبسفر کرده غريبانهدر آن سو شهر بي احساستو با عشقي چه بيگانهاسير غربتي دلتنگدلت دلتنگ ياران استغم سنگين تو اي مه در اين نامه چه عريان استنپرس از من، نپرس هر بارهنوزم عاشقم اي يار